پریشان گویی های من

۱ مطلب در شهریور ۱۳۹۵ ثبت شده است

من عاشقم!!!

نزدیک 22 سال زندگی کردم اما تازه با عشق وعاشقی آشنا شدم. بعضی ها میگن سن اصلیش هم همین موقع هاست ولی من الان که چشم و گوشم باز شده میبینم از خیلی وقت پیش عاشق بودم. درسته که خیلی از عشق هامو به خاطر شکست هایی که خوردم یادم نمیاد اما همین چند تایی هم که یادمه خوشحالم میکنه چون میفهمم منم آدمم و با تمام مشکلاتم میتونستم و میتونم عشق رو بچشم.

یادم میاد تا سه سالگی عاشق شیشه شیر بودم بطوریکه یه لحظه هم نمیتونستم دوریشو تحمل کنم. بهش نیازی نداشتم ولی دوستش داشتم.( حالا بگذریم که جدایی تلخی هم داشتیم)

بعد از اون هم خیلی عاشق شدم. عاشق عروسکهام؛ موتور سواری، بستن کیف مدرسه داداشم؛ اجرای تئاتر مدرسه ؛ فیلم ؛ موزیک؛دعا کردن؛ بستنی، نوشتن و هزارتا عشق دیگه که هنوز باید فکر کنم و بشناسمشون.

افسوس میخورم وقتی این همه وقت عاشق بودم ولی توی بحران های زندگیم ازش استفاده نکردم یا فکر میکردم هیچی ندارم.

دوستم یکبار گفت:«عشق پارچه نیست که بخواهیم با دیگری مقایسه اش کنیم و مرغوبیتش را بسنجیم؛عشق برای هرکسی بنابر نیازش متفاوت است.» آدم باید عاشق باشد تا طعم زندگی را بچشد ولی نه لزوما عاشق انسانی دیگر. عشق لازمه زندگی است حتی اگر عشق ب یک بستنی قیفی شکلاتی در یک روز گرم تابستانی باشد. شاید برای یک نفر این نوع عشق باورنکردنی باشد ولی برای من مثل عشق مجنون به لیلی کارساز است و دلیلی برای زندگی به من میدهد. 

کاش تا دیر نشده عشق های زندگیمان را بشناسیم تا لذتی وصف ناشدنی از آن ببریم.

  • فاطمه حسینی