پریشان گویی های من

۲ مطلب در مهر ۱۳۹۵ ثبت شده است

آیندگان وقتی ب عقب نگاه میکنند مارا به صورت یک کل ;یک عدد;  یک قرن در تاریخ میبینند و فردیت ما در صفحه های تاریخ اهمیت زیادی ندارد.( غیر از آن تعداد انگشت شمار که تعیین کننده جهتی و یا تشکیل دهنده نهضتی هستند)

از طرفی نیاز به جاودانگی در سرشت همه انسانها وجود دارد و درطول تاریخ تا بحال یکی از راههای برآوردن این نیاز(جدا ازتلاش برای یافتن داروی بی مرگی یا آب حیات) اکتفا کردن ب جاودانگی نام بوده است.

یعنی تمام یا قسمت زیادی از عمر را صرف تحقیق و آزمایش و ریاضت و سفر میکرده اند و میکنند تا شاید دستاوردی حاصل آید و نامشان در هزارتوی تاریخ فراموش نشود.

اتفاقا این عقیده سود زیادی هم ب بشریت رسانده است و پیشرفت های زیادی در همه زمینه ها به همین دلیل بدست آمده است.

ولی حالا ک نگاه میکنم زنده بودن در ذهن های عصر حاضر و اهمیت ب افکار این نسل و نجات این نسل هم خود نوعی جاودانگیست.

ترجیح میدهم کاری کنم زندگی 200 انسان هم عصر خودم تغییر کند (حتی اگر شناخته نشوم) تا اینکه دو نسل بعد دانشجویی خسته در پی تحقیقی اسمم را جستجو کند و در فصل دو پایان نامه اش نامی از من ببرد.

  • فاطمه حسینی

بعضی مشکلات لذت خاصی دارند. البته خود مشکلات که نه. اتفاقاتی که میتوانند موجبشان شوند. مثل آشنایی با یک نفر. گاهی زمانی که هیچکس با تو همدلی نمیکند، زمانیکه افراد زیادی را دیده ای که تنها میتوانند سر راهت سد بسازند و تو داری به ناامیدی از انساندوستی نزدیک میشوی؛ یک نفر غریبه پیدا میشود که آرامت میکند, حرص میخورد ، با تمام قدرت تلاش میکند و از هر راهی که میداند استفاده میکند تا شاید بتواند به تو کمک کند. عده ای میگویند وظیفه شان است ولی بی انصافی است که لطف و توجه بی شائبه کسی را ببینی و اسم وظیفه بر آن بگذاری!

امروز که گریه کردم نمیدانستم آنرا در چه دسته ای میتوانم قرار دهم. اشک شوق نبود. بیشتر از همه اشک قدردانی بود و شاید هم کمی مورد احترام واقع شدن.

یعنی گاهی اوقات رفتار انسانها آنقدر سرشار از رفتارهای زننده و  طلبکارانه میشود و آنقدر در محیط خودمان از کسی رفتار احترام آمیز نمیبینیم و آنقدر کمند کسانی که به احساسات و شخصیتمان اهمیت بدهند که وقتی کسی را با تمام خصایصی که یک انسان باید داشته باشد میبینیم از تعجب گریه مان میگیرد.

از تعجب ، از شوق ، از فرط لذت !؟  نمیدانم همه و شاید هیچکدام.

گمان میکنم اولین بار بود که اینگونه احساساتی غریب به سمتم هجوم آوردند و باعث شدند به فکر بیفتم چه دنیایی میشد اگر انسان ها میشناختند ذات حقیقی خودشان را و درنتیجه احترام قائل میشدند برای خودشان و دیگران!!!

هستند کسانی که سعدی یا پروفسور حسابی نیستند که یادشان در خاطر قرون واعصار بماند، ولی با قدرت زنده اند در ذهن کسانی که انسانیت آنهارا دیده اند، و اینها همانها هستند که من با خوشحالی مشکلاتم را میپذیرم اگر بتوانند من را با آنها آشنا کنند.

  • فاطمه حسینی